کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلدرچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلدرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) belderčin پرندهای با بالهای کوتاه، منقار کوچک، و صدای بلند؛ کَرَک.
-
جستوجو در متن
-
بدبده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بدبدک› (زیستشناسی) badbadeh = بلدرچین
-
کرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karak = بلدرچین
-
سلوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] salvā = بلدرچین
-
ورتیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورتج، وردج، وردیج، ورتک، ولج› (زیستشناسی) [قدیمی] vartij = بلدرچین
-
سمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: سُمانی] (زیستشناسی) [قدیمی] samāne = بلدرچین: ◻︎ چون مست بوَد ز بادۀ حق / شهباز شود کمینسمانه (مولوی۲: ۱۱۷۴).
-
کراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karāk =بلدرچین: ◻︎ سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمنها کراک و تذرو (اسدی: لغتنامه: کراک).
-
وشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] vošm = بلدرچین: ◻︎ در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک: شاعران بیدیوان: ۶).