کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعيد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بعید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ba'id ۱. [مجاز] دارای احتمال کم: بعید میدانم دوباره پیدایش شود.۲. دور؛ با فاصلۀ زیاد.
-
جستوجو در متن
-
قصی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قصیّ، جمع: اَقصاء] [قدیمی] qasi بعید؛ دور.
-
مستبعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostab'ad دور؛ بعید؛ دورازانتظار.
-
استبعاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteb'ād ۱. بعید شمردن؛ بعید دانستن؛ دور شمردن.۲. دوری کردن؛ دور شدن؛ دوری.
-
شاسع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šāse' ۱. دور؛ بعید.۲. (اسم) منزل دور.
-
سحیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sahiq ۱. ساییده؛ کوبیدهشده.۲. بعید؛ دور.
-
قریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَقرِباء] qarib ۱. [مقابلِ بعید] نزدیک.۲. (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن».۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
-
بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: būtan] ‹بُدَن› budan ۱. برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار میرود: دریا طوفانی بود.۲. وجود داشتن؛ هستی داشتن: در خانهاش یک سگ بود.۳. توقف کردن؛ ماندن؛ اقامت کردن: مدتی کنار دریا بود.۴. در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ...
-
ایهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ihām ۱. (ادبی) در بدیع، آوردن کلمهای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و مراد گوینده معنی بعید باشد؛ توریه، مانند: در گوشهای نشستهام اکنون و همچنان / هستم ز دست مردمکی چند در عذاب ـ من درد را به گوش نیارستمی شنید / اکنون به ...