کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطور بیش از حد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'efrāt از حد درگذشتن؛ از حدواندازه تجاوز کردن؛ زیادهروی کردن؛ زیادهروی.
-
آلبومینوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: albuminurie] (پزشکی) 'ālbominori وجود بیش از حد آلبومین در ادرار که ناشی از اختلالات کلیوی است.
-
زائدالوصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zā'(y)edolvasf بیش از حد معمول؛ فوق بیان و خارج از وصف.
-
آکرومگالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acromégalie] (پزشکی) 'ākromegāli نمو غیرعادی و نامتناسب استخوان در بعضی از اعضای بدن که به سبب ترشح بیش از حد یکی از هورمونهای غدۀ هیپوفیز صورت میگیرد.
-
فوق العاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: فَوقَالعادَة] fo[w]qol'āde ۱. فوق عادت؛ خارج از عادت.۲. بیش از حد معمول.۳. (اسم) پولی که علاوه بر حقوق به کارمند پرداخت میشود.
-
چوب کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čubkāri ۱. کسی را با چوب زدن؛ کتک زدن کسی با چوب.۲. [عامیانه، مجاز] شرمسار ساختن با محبت بیش از حد.۳. شغل چوبکار؛ نجاری.
-
استغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqrāq ۱. [مجاز] سخت به کاری مشغول شدن؛ بیش از حد به چیزی توجه کردن.۲. (منطق) همه را فراگرفتن؛ شامل همه شدن.۳. (تصوف) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنانکه از خودبیخود شود؛ مقام بیخودی و فنا.۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن؛ نابو...
-
ارهاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'arhāq دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی؛ تکلیف به کار مشکل؛ تحمیل بیش از طاقت.
-
آدنوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: adénoïde] (زیستشناسی) 'ādeno'(y)id ۱. بافت لنفی که در مخاط فوقانی حلق بهویژه در لوزهها وجود دارد و عفونت و تورم آن باعث بلع دردناک و سختی تنفس میشود.۲. ورم بیش از حد لوزۀ سوم.
-
گواتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: goitre] (پزشکی) guvātr عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کمکاری یا پرکاری این غده، التهاب، و عفونت آن بهوجود میآید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است؛ جخش.
-
جوع الکلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= گرسنگی سگ)] ‹جوع کلبی، جوع کلب› (پزشکی) [قدیمی] ju'olkalb بیماریای که در اثر ضایعۀ مغزی، مرض قند، یا پسیکوز پیدا میشود و بیمار اشتهای بیش از حد داشته و هرچه غذا میخورد باز احساس گرسنگی میکند؛ جوعالبقر.
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] pile پافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن؛ اصرار کردن.
-
رنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: ranger] renjer ۱. مٲمور اجرای مقررات در جنگل.۲. (نظامی) تفنگدار یا گشتی سواره.۳. کسی که بیش از حد معمول دارای قدرت و توانایی باشد.۴. (نظامی) هریک از افرادی که تعلیمات خاصی به آنها داده میشود تا از هر نوع مانع بهخصوص در کوهها و جن...
-
درگذراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درگذرانیدن› [قدیمی] dargozarāndan گذراندن؛ از حد برون بردن.
-
سرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saraf زیادهروی و تجاوز از حد اعتدال.