کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکل عدسی در اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عدسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'adasi ۱. (زیستشناسی) جسمی عدسیشکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد.۲. (فیزیک) قطعهای شیشهای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربینها، ریزبینها، و دستگاههای عکاسی به کار میرود؛ عدسه.۳. غذ...
-
زجاجیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زجاجیَة] (زیستشناسی) zojājiy[y]e مادهای شفاف شبیه ژلاتین که در حفرۀ درونی کرۀ چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد.
-
زلالیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زلالیَّة] (زیستشناسی) zolāliy[y]e مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد.
-
جلیدیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جلیدیَّة] (زیستشناسی) [قدیمی] jalidiy[y]e جسم جامد و غیرحاجب ماورا به شکل عدس که در قسمت خلفی حدقۀ چشم قرار دارد؛ عدسی چشم.
-
ذره بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) zarrebin عدسی کوچک که چیزهای ریز در زیر آن درشت دیده میشود و برای خواندن خطهای ریز و دیدن برخی چیزهای ریز به کار میرود.
-
میکروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: microscope] mikroskop ۱. (فیزیک) دستگاهی متشکل از یک یا چند عدسی که میتواند از اشیاء بسیارریز، تصاویری چندین برابر بزرگتر ارائه دهد.۲. (نجوم) صورت فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان.
-
پیرچشمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) pirče(a)šmi ضعف و ناتوانی چشم در اثر پیری که به دلیل ضعیف شدن قدرت تطابق عدسی چشم به وجود میآید و با استفاده از عینکهای مخصوص اصلاح میشود.
-
پریسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: périscope] (فیزیک) periskop دستگاهی برای دیدن اشیا و مناظری که در خط دید مشخص قرار ندارند، شامل تعدادی آیینه، عدسی، و منشور که با ترتیب ویژهای در درون یک لوله قرار گرفتهاند و بیشتر در زیردریاییها و تانکها کاربرد دارد.
-
آب مروارید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'ābmorvārid از بیماریهای چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض میشود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره میشود و سبب نقصان دید یا نابینایی چشم میگردد؛ آب سفید.
-
فیلتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: filtre] filter ۱. پارچه، کاغذ، یا وسیلهای دارای مادۀ جاذب برای تصفیه کردن گاز یا مایع؛ صافی؛ پالایه.۲. (عکاسی) ورقۀ نازک از جنس طلق رنگی که برای تفسیر رنگ نور، در مقابل عدسی دوربین عکاسی قرار میگیرد.
-
سینماسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cinémascope] (سینما) sina(e)māskop سینمایی که فیلم آن به دلیل استفاده از عدسی استوانهای مخصوص، فضایی وسیعتر را در فیلم ضبط میکند؛ سینمایی که پردۀ آن یکونیم برابر پردههای معمولی است و نیز صداها از همان طرفی که واقعاً صدا بلند می...
-
کانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی، مٲخوذ از اکدی، جمع: کوانین] kānun ۱. محل گردآمدن گروهی با هدف خاص؛ انجمن.۲. مرکز.۳. (فیزیک) نقطهای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم میرسند.۴. [قدیمی] آتشدان؛ آتشخانه؛ منقل؛کوره.۵. [قدیمی] نام دو ماه از ماههای سریانی یا ر...
-
آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āwurtan، مقابلِ بردن] ‹آوریدن› 'āvardan ۱. چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن.۲. پدید کردن؛ تولید کردن؛ ظاهر کردن.۳. در میان نهادن.۴. زاییدن.۵. مهیا کردن؛ آماده کردن.
-
دوربین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) durbin ۱. وسیلهای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد میبینند. Δ در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده.۲. (اسم، صفت فاعلی) [مقابلِ نزدیکبین] (پزشکی) کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند.۳. (عکاسی) دوربی...