کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشقاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bošqāb ظرف چینی، لعابی، یا فلزی پهن و مدور که در آن غذا میخورند؛ دوری؛ پیشدستی.
-
جستوجو در متن
-
دوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) do[w]ri بشقاب؛ بشقاب بزرگ.
-
طبقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی، مصغرِ طبق] [قدیمی] tabaqče طبق کوچک؛ بشقاب.
-
دیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: disque] dis بشقاب دراز و بزرگ.
-
زیردستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zirdasti بشقاب کوچک؛ پیشدستی.
-
قصعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصعَة، جمع: قَصَعات و قِصاع و قِصَع] [قدیمی] qas'e ۱. بشقاب بزرگ.۲. کاسه.
-
ملاقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ملعَقَة] malāqe قاشق بزرگی که با آن غذا را از دیگ توی کاسه یا بشقاب میریزند.
-
لنگری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به لنگر) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] langari ۱. بشقاب چینی بسیاربزرگ.۲. (صفت نسبی)=[مجاز] سنگین.
-
نعلبکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مرکب از نعل+ ک (علامت تصغیر)] ‹نعلکی، نعلک› na'lbe(a)ki ظرفی شبیه بشقاب کوچک از جنس بلور یا چینی که زیر استکان یا فنجان میگذارند.
-
صحفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صحفَة] [قدیمی] sahfe ۱. بشقاب.۲. کاسۀ بزرگی که غذایی که در آن ریخته میشود پنج تن را سیر میکند.
-
ته دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tahdār ۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر.۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله.
-
پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pišdasti ۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: ◻︎ تو پیروزی ار پیشدستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱).۴. (اسم، صفت نسبی) بشقاب سر سفره؛ بشقاب خالی که در سر ...
-
قاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qāb ۱. چهارچوبهای از جنس فلز، پلاستیک، یا چوب که عکس، نقاشی، آیینه، و مانند آنها را برای حفظ یا تزئین درون آن قرار میدهند: قاب عکس، قاب آیینه.۲. جعبه یا محفظهای برای نگهداری یا حمل چیزی: قاب عینک.۳. بشقاب بزرگ لبتخت.۴. جام.
-
ظرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ظروف] zarf وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه.〈 ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند؛ اسم زمان.〈 ظرف...