کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِشارة] bešārat مژده؛ خبر خوش؛ خبر مسرتآور.
-
جستوجو در متن
-
مبشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mobašsar بشارتدادهشده.
-
تباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāšor یکدیگر را بشارت دادن؛ به هم مژده دادن.
-
تبشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabšir بشارت دادن؛ مژده دادن.
-
مبشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobaššer بشارتدهنده؛ مژدهدهنده.
-
ابتشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebtešār ۱. بشارت یافتن.۲. خوشحال شدن.
-
نوید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nivēδ] na(o)vid مژده؛ بشارت؛ خبر خوش؛ مژدگانی.
-
مستبشر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostabšer ۱. شادشونده از خبر خوش؛ شادمان.۲. بشارتدهنده.
-
انجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اناجیل] 'enjil ۱. هریک از چهار کتاب نوشتهشده توسط متّی، مُرقُس، لوقا، و یوحنا در شرح زندگانی حضرت عیسی.۲. [قدیمی] مژده؛ بشارت.
-
بشیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] bašir ۱. کسی که مژده و خبر خوش بیاورد؛ مژدهدهنده؛ بشارتدهنده.۲. (اسم، صفت) از القاب پیامبر اسلام.
-
مژده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) možde ۱. خبر خوش؛ نوید.۲. = مژدگانی〈 مژده دادن: (مصدر لازم) خبر خوش دادن؛ بشارت دادن.〈 مژده رساندن: (مصدر لازم) خبر خوش رساندن.
-
پارسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [جمع: پارسایان] ‹پارسای› pārsā کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند؛ پرهیزکار؛ پاکدامن؛ زاهد: ◻︎ خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ: ۲۶).