کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسیار کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صغرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صغریٰ] soqrā ۱. کوچک؛ کوچکتر.۲. (اسم) [مقابلِ کبری] (منطق) قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول، مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست.
-
صورتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ صورت] suratak ۱. صورت کوچک؛ تصویر کوچک.۲. مجسمۀ کوچک.۳. = ماسک
-
بلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) balam زورق کوچک؛ قایق کوچک.
-
کشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] keštak کشت کوچک؛ مزرعۀ کوچک.
-
دولچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی، مصغرِ دول] dulče دول کوچک؛ دلو کوچک.
-
ناوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناوژه› (نظامی) nāvče ناو کوچک؛ کشتی کوچک جنگی.
-
دالانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دالان] dālānče دالان کوچک؛ دهلیز کوچک.
-
دزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دز] ‹دژک› [قدیمی] dezak دز کوچک؛ قلعۀ کوچک.
-
سبوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سبو] [قدیمی] sabuče سبوی کوچک؛ کوزۀ کوچک.
-
کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ بزرگ] kuča(e)k ۱. دارای جسم یا اندازۀ اندک: دستهای کوچک.۲. (اسم، صفت) آن که سنش کم است؛ خردسال.۳. [مجاز] دارای مقام پایین.۴. [مجاز] بیارزش؛ پست: آدم کوچک و کوتهبینی بود.۵. [مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود میدهد؛ مطیع: من کوچک ش...
-
گرانول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: granule] gerāno(u)l دانۀ ریز؛ دانۀ کوچک؛ حب کوچک.
-
کوچولو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kučulu ۱. بسیارکوچک؛ هر چیز کوچک.۲. (اسم) بچۀ کوچک؛ کودک.
-
دستره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستر، دستاره› [قدیمی] dastare ۱. ارهدستی؛ ارۀ کوچک.۲. داس کوچک.
-
دولابچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی، مصغرِ دولاب] dulābče ۱. دولاب کوچک.۲. گنجۀ کوچک.
-
رکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رکوَة] [قدیمی] rakve مشک کوچک؛ ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن.