کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسپار شبکه ای 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شباک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَبَکَة] šebāk = شبکه
-
شبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَبَکَة] [قدیمی] šabak = شبکه
-
مشتبک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moštabek درآمیخته و درهمدرآمده؛ مانند شبکه.
-
شبکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شبکَة] šabake ۱. [جمع: شِباک و شَبَکات] هر چیز سوراخسوراخ.۲. [قدیمی] تور ماهیگیری؛ دام صیاد.۳. چند مؤسسه یا دستگاه وابستهبههم که در یک رشته کار میکنند.
-
ای
فرهنگ فارسی عمید
(قید، شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'ay یعنی.
-
ربنا
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی] rabbanā ای پروردگار ما؛ ای خدای ما.
-
ربی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] rabbi کلمۀ ندا؛ ای پروردگار من؛ ای خدای من.
-
ایهاالناس
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] 'ayyohannās ای مردم؛ ای مردمان. Δ در مقام آگاه کردن یا دادخواهی به کار میرود.
-
دریغا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) da(e)riqā ای دریغ؛ ای افسوس: ◻︎ دریغا که بی ما بسی روزگار / بروید گل و بشکفد نوبهار (سعدی۱: ۱۸۶).
-
سپندوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sepanduz = کماج: ◻︎ ای سپندوز خیمهٴ گردون / ای سپندار خانهٴ اسرار (ابوالمعالی رازی: لغتنامه: سپندوز).
-
یاحق
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] yāhaq[q] ۱. ای حق؛ ای خدا.۲. کلمهای که پهلوانان و درویشان هنگام خداحافظی بر زبان میآورند.
-
ایا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] 'ayā ای.
-
الا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، شبه جمله) [عربی] 'alā برای خطاب و تنبیه به کار میرود؛ ای؛ هی؛ هان؛ بدان و آگاه باش: ◻︎ الا ای هنرمند پاکیزهخوی / هنرمند نشنیدهام عیبجوی (سعدی۱: ۳۷).
-
کذی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ کذا] [قدیمی] kazi چنین؛ چنین است.〈 کذی و کذی: چنین و چنان: ◻︎ گفتش ای ابله کذی و کذی / ای تو را جهل سال و ماه غذی (سنائی۱: ۴۰۸).
-
چامه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چامهگوی› [قدیمی] čāmegu ۱. شاعر.۲. کسی که شعری را با آواز بخواند؛ آوازخوان: ◻︎ هلا چامه پیش آور ای چامهگوی / تو چنگ آور ای دختر ماهروی (فردوسی: ۶/۴۸۰).