کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستهبندی پوستپیازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.
-
گره بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehbaste ۱. گرهدار؛ آنچه بر آن گره افتاده.۲. [قدیمی، مجاز] پیچیده.
-
دل بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delbaste دلباخته به کسی یا چیزی؛ عاشق؛ علاقهمند.
-
زبان بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] zabānbaste ۱. خاموش؛ ساکت: ◻︎ بهایم خموشند و گویا بشر / زبانبسته بهتر که گویا به شر (سعدی۱: ۱۵۵)، ◻︎ تو دانی ضمیر زبانبستگان / تو مرهم نهی بر دل خستگان (سعدی۱: ۱۹۸).۲. گنگ؛ بیزبان.
-
میان بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] miyānbaste آماده برای کار و خدمت؛ کمربسته.
-
شکسته بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹شکسته و بسته› [مجاز] šekastebaste ۱. فرسوده و مستعمل.۲. نامفهوم.۳. (قید) با حالت نامفهوم.
-
صف بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] safbaste صفکشیده؛ ردهبسته.
-
هم بسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hambaste فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد؛ همجوش؛ آلیاژ.
-
یخ بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) yaxbaste ویژگی آب یا چیز دیگر که از شدت سرما سفت و منجمد شده.
-
جستوجو در متن
-
پوست پیازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پوستپیاز) puspiyāzi ۱. مانند پوست پیاز.۲. به رنگ پوست پیاز.۳. [مجاز] نازک: کاغذ پوستپیازی.۴. [مجاز] تودرتو؛ لادرلا.
-
پیازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیاز) piyāzi ۱. آلوده به پیاز یا بوی پیاز.۲. به رنگ پوست پیاز.