کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: bastan، مقابلِ گشودن] bastan ۱. چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن؛ بند کردن.۲. (مصدر لازم) سفت شدن؛ افسردن؛ منجمد شدن.۳. (مصدر متعدی) منجمد ساختن.
-
جستوجو در متن
-
باربندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bārbandi بار بستن؛ عمل بستن بار.
-
فرابستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farābastan بستن؛ محکم بستن.
-
بندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bandidan = بستن
-
غلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qalq بستن در.
-
وربستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] varbastan بستن.
-
انتقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enteqāb ۱. روبند بستن؛ نقاب زدن.۲. روبنده بستن زنان.
-
بسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bastebandi ۱. عمل بستن چیزی.۲. بستن چیزهایی در جعبه یا قوطی یا لفافه.
-
رهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rehān ۱. گرو بستن؛ شرط بستن.۲. شرطبندی در اسبدوانی.
-
ردم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] radm ۱. بستن.۲. سد کردن.۳. بستن در.۴. سد کردن رخنه.
-
دربستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] darbastan ۱. بستن.۲. بستن در.۳. بند کردن؛ مقید ساختن.
-
بستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بستنگه› [قدیمی] bastangāh جای بستن؛ جایی که چیزی را به چیز دیگر ببندند.
-
بستی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَست) basti بستننشین.
-
محالفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محالَفة] [قدیمی] mohālefat عهدوپیمان بستن.