کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vistarak] [قدیمی] ba(e)star رختخواب گستردهشده؛ تشک؛ توشک.〈 بستر رود: جایی که رود از آن میگذرد؛ رودخانه.
-
واژههای مشابه
-
گوش بستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] gušbe(a)star در افسانهها، موجودی شبیه آدمیزاد که گوشهای پهن و بزرگ داشته چنان که وقت خوابیدن یکی را بستر و یکی را لحاف میکرده.
-
هم بستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hambe(a)star ۱. کسی که با دیگری در یک بستر میخوابد.۲. زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند.
-
جستوجو در متن
-
هم خواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همخوابه› [قدیمی] hamxāb زنی که با شوهر خود در یک بستر میخوابد؛ همبستر.
-
بیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bir بستر؛ رختخواب.
-
ضجیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zaji' همخوابه؛ همبستر.
-
زفاف
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی: زِفاف] [قدیمی] za(e)fāf همبستر شدن عروس و داماد برای بار اول.
-
جامه خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jāmexāb بستر؛ رختخواب.
-
رختخواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) raxtexāb رختخواب؛ لحاف و تشک؛ بستر.
-
وقاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] veqā' همبستر شدن؛ مجامعت؛ جماع.
-
سریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریَّة، جمع: سَراریّ] sorriy[y]at کنیز مخصوص همبستر شدن.
-
هم بالش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] hambaleš ۱. همنشین.۲. همبستر.
-
بالین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bālēn و bālīn] bālin ۱. بستر.۲. بالش؛ آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند.۳. آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع میشود.