کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستار جبری یک میدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فاکتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: facteur] fākto(u)r ۱. عامل؛ عامل موثر.۲. (ریاضی) هریک از مقسومعلیههای یک عدد یا یک عبارت جبری.
-
میدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: medan] meydān ۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر.۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی.۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار.۵. مکان قابل رؤ...
-
ضریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zarib ۱. عددی که نشاندهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصهای است.۲. (ریاضی) عاملی عددی که قبل از یک کمیت مجهول در یک جملۀ جبری قرار میگیرد: در عبارت y١٤ + ٢x٣y٧ + ٢x٤، ضریب ٢x ، ٤ است، ضریب ٢x٣y ، ٧ است، و ضریب y ، ١٤ است.
-
یک اسبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yek[']asbe ۱. ویژگی کسی که با یک اسب میتازد.۲. ویژگی آنکه یک اسب دارد.۳. [مجاز] حقیر و پست.۴. (قید) [مجاز] تنها: ◻︎ خورشید کسریتاج بین ایوان نو پرداخته / یکاسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته (خاقانی: ۳۸۷).۵. (قید) در حال تاختن با ...
-
والیبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: volley ball] (ورزش) vālibāl نوعی ورزش دستهجمعی که بین دو دستۀ ششنفری در میدانی به طول ۱۸ و عرض ۹ متر انجام میشود. در وسط میدان یک پردۀ توری بر روی دو پایه به ارتفاع ۵ و ۲ متر نصب میکنند و بازیکنان توپ را با ضربۀ دست از بالای تور ب...
-
همشیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹همشیر› hamšire ۱. کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد.۲. [مجاز] خواهر: ◻︎ غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ـ همه با تیر همرخت و همه با نیزه همخوابه / همه با شیر همشیره همه با پیل همد...
-
مغناطیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زمینشناسی) meqnātis نوعی سنگ آهن که در معدنهای مخصوص بهشکل سنگ سیاه پیدا میشود و آهن را به خود جذب میکند؛ آهنربا.〈 مغناطیس زمین: (فیزیک) کرۀ زمین یک میدان مغناطیسی دارد که در مرکز زمین واقع شده و یکی از دو س...
-
دو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دویدن) do[w] ۱. = دویدن۲. (ورزش) از رشتههای ورزشی دوومیدانی.۳. دونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پردو، کمدو، نیکدو.〈 دو استقامت: (ورزش) دویدن به مسافت ۱۵۰۰ متر یا بیشتر که قدرت و استقامت لازم دارد.〈 دو امدادی: (ورزش) دویدن چند تن...
-
پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pošt ۱. بیرون چیزی و بالای چیزی.۲. عقب؛ دنبال.۳. یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد.۴. قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر.۵. بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دُم.۶. یار؛ یاور؛ پناه.〈 پشت پا: [مقابلِ کف پا]۱. عقب پا؛ پس پا.۲. روی پا.۳. (...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...