کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بساویدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بساویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پساویدن› basāvidan بسودن؛ دست مالیدن؛ لمس کردن؛ سودن.
-
جستوجو در متن
-
بساو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بساویدن و بسودن) [قدیمی] basāv = بساویدن
-
پساویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pasāvidan = بساویدن
-
پرماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برماسیدن، پرواسیدن› parmāsidan دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ بساویدن؛ ببسودن.
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lams دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ بساویدن.〈 لمس کردن: (مصدر متعدی) چیزی را با دست بسودن؛ دست مالیدن.
-
پرواسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرماسیدن› [قدیمی] parvāsidan ۱. دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ ببسودن؛ بساویدن.۲. یازیدن: ◻︎ هر کجا گوهری است بشناسم / دست سوی دگر نپرواسم (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۸).۴. ساختن.۵. پرداختن؛ فارغ شدن.