کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] tak[k]e ۱. بز نر.۲. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند؛ پیشرو گله؛ نهاز.
-
نهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نخراز› [قدیمی] nohāz ۱. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند؛ پیشرو گله.۲. (اسم، صفت) [مجاز] پیشرو.
-
کنشتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کنشتوک، کنستو› [قدیمی] kanaštu چوبی که برای شستن جامه و پارچه به کار میرود؛ اشنان: ◻︎ ایمن بزی اکنون که بشستم / دست از تو به اشنان و کنشتو (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۳۵).
-
رنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: ranĵak] [قدیمی] ranje آزرده؛ رنجیده؛ دلآزرده؛ دلتنگ.〈 رنجه داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] رنجه کردن؛ رنجه ساختن؛ آزرده ساختن؛ آزار رساندن: ◻︎ جنگ یکسو نِه و دلشاد بزی / خویشتن را و مرا رنجه مدار (فرخی: ۱۳۹).〈 رنجه شدن: (مصدر ...
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: pat] be ۱. برای بیان پیوستن، رسیدن، یا مماس شدن به کار میرود: به پرواز نرسیدم.۲. برای خطاب به کار میرود: به پدرم میگویم.۳. بهسوی: به خارج رفت.۴. بهبهایِ: به دو ریال هم نمیارزد.۵. سوگند به: به خدا، به پیغمبر.۶. نسبت به: به از...