کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزن مزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بزن بکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بزنوبکوب› bezanbekub ساز زدن و پا کوفتن در مجلس رقص و شادی؛ ساز و آواز و رقص.
-
بزن بهادر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. ترکی] [عامیانه] bezanbahādor دلاور؛ دلیر؛ پرزور.
-
جستوجو در متن
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تنیدن) tan ۱. = تنیدن۲. تننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تارتن.〈 تن دادن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 تن دردادن〈 تن دردادن: (مصدر لازم) [مجاز] راضی شدن به امری؛ حاضر شدن برای کاری.〈 تن زدن: (مصدر لازم) [مجاز]١. خودداری کردن.٢....