کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بزیدن) ‹وز› [قدیمی] baz = بزیدن
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بزم] [قدیمی] baz آیین؛ روش؛ رسم.
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baz = پژ۱
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بزّ] [قدیمی] baz[z] پارچه یا جامۀ کتانی یا پنبهای.
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: buc] ‹بج› (زیستشناسی) boz پستانداری اهلی، علفخوار، و نشخوارکننده با ریش، دم کوتاه، و شاخهای خمیده.〈 بز آوردن: (مصدر لازم) در قماربازی بد آوردن و باختن.〈 بز کوهی: (زیستشناسی) حیوانی علفخوار شبیه آهو با شاخهای بلند و ریش د...
-
واژههای مشابه
-
پنبه بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پنبهوز› [قدیمی] pambebaz پنبهزن.
-
ریش بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rišboz = شِنگ
-
جستوجو در متن
-
بزوشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بزشم، بزوش› [قدیمی] bozvašm موی بز؛ کرک بز.
-
پازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāčin] ‹باژن، پاژن› (زیستشناسی) [قدیمی] pāzan = بُز 〈 بُز کوهی
-
بزیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] boziče بز کوچک؛ بزغاله؛ بچه بز؛ بزبچه.
-
شاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāk ۱. بز نر.۲. بز پیر.
-
بج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] boj = بُز
-
بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bozqāle ۱. بچۀ بز؛ بزبچه؛ بزیچه.۲. بز کوهی.