کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بر اثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبان بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] zabānbor ۱. برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید.۲. جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند.۳. ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند.
-
سمن بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] samanbar کسی که بدنی لطیف، سفید، و خوشبو دارد.
-
سیم بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیمینبر› [قدیمی، مجاز] simbar = سیمتن
-
میان بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) miyānbar قسمت گوشتی و خوراکی میوه.
-
میان بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) miyānbor ویژگی راهی که از مسیر اصلی کوتاهتر است.
-
ناخن بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹ناخنبرا› [قدیمی] nāxonbor نوعی قیچی که با آن ناخن را ببرند.
-
راست بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāstbar ۱. آنکه دیگری را بهراستی و درستی راهنمایی میکند: ◻︎ سپهبد ز ملاح فرزانهرای / بپرسید کای راستبرْ رهنمای (اسدی: ۱۶۷).۲. (اسم) (هندسه) شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی؛ راستپهلو؛ مربعمستطیل.
-
شیشه بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) šišebor کسی که پیشهاش بریدن شیشه و جا دادن آن میان در و پنجره است.
-
نامه بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹نامهور› nāmebar کسی که نامۀ دیگری را از جایی به جایی میبرد؛ پیک؛ قاصد.
-
نرم بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) narmbor از ابزار نجاری.
-
تب بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) tabbor هر دارویی که تب را قطع کند یا تخفیف بدهد.
-
صرفه بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sarfebar صرفهبرنده؛ سودبرنده؛ سودبر: ◻︎ هیچ دوجو کمتر است نقد زمانه / صرفهبران را از این عیار چه خیزد (خاقانی: لغتنامه: صرفهبر).
-
هوش بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hušbar آنچه هوش و عقل را زایل کند؛ هوشربا.
-
زاد بر زاد
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zādbarzād زادهبرزاده؛ پشتبرپشت؛ نسلبرنسل؛ پدربرپدر؛ اباعنجد: ◻︎ همه زادبرزاد خویش منند / که در هند برپای پیش منند (فردوسی: ۶/۵۶۵).
-
جستوجو در متن
-
تاثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'assor ۱. اثر پذیرفتن؛ قبول اثر کردن.۲. اندوهگین شدن.