کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] barin قرارگرفته در جای بالاتر و برتر؛ بالایی: بهشت برین، خلد برین، چرخ برین.
-
برین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: barin] [قدیمی] borin تکۀ بریدهشده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر؛ قاچ: ◻︎ چون برید و داد او را یک بُرین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی: ۲۴۸).
-
جستوجو در متن
-
اعلاعلیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'a'lā'elliy[y]in بهشت برین؛ برترین مقام بهشت.
-
خلد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xold ۱. بهشت.۲. (صفت) همیشگی.〈 خلد برین: طبقۀ فوقانی بهشت.
-
فردوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فردَوس، معرب، مٲخوذ از فارسی: پردیس، جمع: فرادیس] ferdo[w]s ۱. باغ؛ بستان.۲. بهشت.〈 فردوس اعلا: [قدیمی] فردوس برین؛ بهشت.
-
علیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عِلّیّ] [قدیمی، مجاز] 'elliyyin ۱. بهشت برین؛ طبقۀ بالایی بهشت.۲. آسمان.۳. عالم بالا؛ عالم فرشتگان.
-
گرزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گروسمان› [قدیمی] gar[o,a]z[a,o]mān ۱. عرش.۲. آسمان؛ سپهر: ◻︎ مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی: ۱۰۴).۳. بالاترین مرحلۀ بهشت؛ بهشت برین.
-
اردیبهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ordibehešt ۱. ماه دوم از سال خورشیدی؛ ماه دوم بهار.۲. [قدیمی] روز سوم از هر ماه خورشیدی؛ اردیبهشتروز.۳. [قدیمی] در آیین زردشتی، یکی از امشاسپندان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و در جهان خاکی نگهبان آتش و موکل بر اردیبهشتروز است: ◻...
-
سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spihr] sepehr ۱. آسمان؛ فلک.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.〈 سپهر برین: [قدیمی] آسمان نهم.〈 سپهر زنگاری: [قدیمی] = 〈 سپهر کبود〈 سپهر کبود: [قدیمی] آسمان نیلگون: ◻︎ گر ز خود غافلم به باده و رود / نیستم غافل...
-
سبزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) sabzi ۱. گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود، مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان؛ سبزیخوردن؛ سبزی خوردنی.۲. (اسم) گیاه و سبزه: ◻︎ برینگونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی: ۷/۱۷)، ◻︎ به سبزی کجا ت...
-
طارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی] tāra(o)m ۱. خرگاه؛ سراپرده.۲. گنبد.۳. خانۀ چوبی.۴. نردۀ چوبی یا فلزی.۵. چوببستی که برای تاک درست میکنند.〈 طارم اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 طارم اطلس: [قدیمی، مجاز] = 〈 طارم اخضر〈 طارم ا...
-
صبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ دبور] sabā ۱. بادی که از سمت مشرق میوزد؛ باد برین: ◻︎ بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱: ۱۸۸)، ◻︎ آن حلهای که ابر مر او را همیتنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری: ۱۸۳).۲. [مجاز] پیامآور ...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: kē] ke ۱. ضمیر پرسشی که دربارۀ افراد به کار میرود؛ چه کسی؟؛ کدام فرد؟: ◻︎ که را جاودان ماندن امیّد ماند / چو کس را نبینی که جاوید ماند؟ (سعدی۱: ۵۶).۲. شخصی که (در ترکیب با «آن»، «این»، «هر»، و ضمایر شخصی): ◻︎ وآنکه در بحر قُلزُم است غ...