کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bargašte ۱. برگردیده.۲. سرنگون.
-
واژههای مشابه
-
اجل برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] 'ajalbargašte کسی که زمان مرگش فرارسیده؛ اجلرسیده.
-
جستوجو در متن
-
مرتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مرتدّ] (فقه) mortad[d] کسی که از دین برگشته باشد.
-
مدبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی، مقابلِ مُقبِل] [قدیمی] modber بدبخت؛ بختبرگشته.
-
مغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqayyar از حالی به حالی برگشته؛ دگرگونشده.
-
نگون بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] negunbaxt بختبرگشته؛ بدبخت.
-
برتافته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bartāfte ۱. برگردیده؛ برگشته.۲. پیچیده.
-
منعکس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mon'akes انعکاسیافته؛ عکسپذیرفته؛ برگشته.
-
منقلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monqaleb برگشته؛ بههمخورده؛ حالبهحالشده؛ آشفته.
-
برگشتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bargaštegi ۱. وضع و حالت برگشته.۲. واژگونی.
-
منحرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monharef ۱. برگشته؛ خمیده؛ کجشده.۲. کجرونده؛ ازراهدررفته.
-
عاند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āned ۱. ستیزنده؛ ستیزهکار.۲. منحرف؛ کسی که از راه راست برگشته و منحرف میشود.
-
رنگ ورورفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه، مجاز] rangorurafte ۱. آنچه رنگ و نمای آن از حالت اصلی برگشته و کمرنگ یا بیرنگ شده است؛ رنگرفته؛ رنگپریده.۲. کهنه.