کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برگردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹بردیدن› bargardidan ۱. برگشتن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن؛ مراجعت کردن.۲. خلاف کردن؛ اعراض کردن؛
-
جستوجو در متن
-
برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [مقابلِ رفتن] bargaštan ۱. برگردیدن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن.۲. واژگون شدن؛ سرنگون شدن.
-
زیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zeyq ۱. برگردیدن از حق؛ انحراف از راه راست؛ میل از حق به باطل.۲. میل کردن به سوی پستی.۳. شک و ریب.
-
میل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَیل، جمعِ امیال] meyl ۱. خواست؛ تمایل؛ رغبت.۲. اشتها.۳. [قدیمی] محبت.۴. [قدیمی] خمیدن؛ برگردیدن؛ یکسو شدن.۵. [قدیمی] انحراف.
-
بردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bardidan ۱. از راه به طرفی شدن؛ دور گردیدن از سر راه؛ برگردیدن: ◻︎ همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» (مولوی۲: ۲۲۷)۲. = بردابرد