کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازگرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بازگردانیدن› bāzgardandan بازگشت دادن؛ برگردانیدن؛ بازفرستادن؛ واپس دادن.
-
ترجیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarji' ۱. برگردانیدن؛ بازگشت دادن.۲. آواز را در گلو گردانیدن.
-
اعراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'rāz ۱. روی برگردانیدن؛ رخ برتافتن.۲. دوری کردن؛ پرهیز کردن؛ پرهیز کردن از چیزی.
-
تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlib ۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
-
تنکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tankil ۱. برگردانیدن.۲. پست کردن.۳. عقوبت کردن؛ سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن.
-
تغییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqy(')ir ۱. از حالی به حالی برگردانیدن؛ دگرگون کردن.۲. دگرگون شدن؛ از حالی به حالی دیگر درآمدن.
-
برگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برکاشتن، کاشتن› [قدیمی] bargāštan ۱. برگردانیدن: ◻︎ عنان را بپیچید و برگاشت روی / برآمد ز لشکر یکی هایهوی (فردوسی: ۱/۱۴۳)، ◻︎ همی این سخن قارن اندیشه کرد / که برگاشت سلم روی از نبرد (فردوسی: ۱/۱۴۵).۲. روی برگردانیدن.
-
اعاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اعادَة] ‹اعادت› 'e'āde ۱. بازگردانیدن؛ برگردانیدن؛ چیزی را به جای خود بازگردانیدن.۲. از سر گرفتن.۳. دوباره گفتن سخن؛ تکرار.
-
گاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کاشتن› [قدیمی] gāštan گرداندن؛ برگردانیدن: ◻︎ عنان را بپیچید و برگاشت اسب/ برآمد ز لشکر یکی هایهوی (فردوسی: ۱/۱۴۳).
-
تصریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasrif ۱. (ادبی) صرف کردن فعل.۲. (ادبی) مشتق ساختن کلمهای از کلمۀ دیگر.۳. (اسم) (ادبی) علم صرف و اشتقاق کلمات.۴. [قدیمی] برگردانیدن؛ تغییر دادن.
-
تحویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahvil ۱. برگردانیدن.۲. انتقال دادن؛ جابهجا کردن؛ ازجایی به جای دیگر نقل کردن.۳. سپردن چیزی به کسی.۴. (اسم) (ادبی) = زشت 〈 زشتوزیبا〈 تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.
-
اماله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امالَة] 'emāle ۱. (زبانشناسی) در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره بهطوریکه «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب)، و سلیح (امالۀ سلاح).۲. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع بهوسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از ...
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rox ۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره.۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.۴. [قدیمی] عنان اسب.〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانی...
-
قلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qalb ۱. [جمع: قُلُوب] (زیستشناسی) عضو عضلانی صنوبریشکل که در جانب چپ سینه بین ریهها قرار گرفته و مانند تلمبه برای رساندن خون به تمام بدن در کار است؛ دل.۲. میان و وسط چیزی.۳. [قدیمی] سیم و زر ناسره.۴. (ادبی) = مقلوب۵. قسمت میانی لشکر، ...
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...