کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برکشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برکشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) barke(a)šide ۱. بالاکشیده؛ بالابردهشده.۲. پرورده.
-
جستوجو در متن
-
آهازیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhāzide آهخته؛ آخته؛ برکشیده؛ قدکشیده.
-
آهنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhanjide بیرونکشیده؛ برکشیده؛ آخته؛ آهخته.
-
برهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] barhixte ۱. برکشیده؛ برآورده.۲. ادبشده.
-
فراهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرهیخته، فرهخته› [قدیمی] farāhixte ۱. برکشیده.۲. تربیتشده؛ ادبآموخته.
-
پی بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyboride آنکه رگوپی پایش بریده شده؛ پیبرکشیده؛ پیکرده.
-
بریشم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (موسیقی) [قدیمی] barišamzan = ابریشم: ◻︎ بریشمزن نواها برکشیده / بریشمپوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲).
-
آهخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhexte برکشیده؛ برآورده؛ آهیخته؛ آخته: ◻︎ غمزهٴ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ / زلف جانان از برای صید دل گسترده دام (حافظ: ۶۲۲).
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āxte ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād ۱. دیوار.۲. هر طبقه از دیوار گِلی؛ چینۀ دیوار.۳. پی؛ بیخ؛ بنیاد: ◻︎ به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنیندیوار (عنصری: ۱۴۵).۴. خاک.
-
رده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rade ۱. رج؛ رجه؛ صف؛ رسته؛ قطار: ◻︎ رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زندهپیل (فردوسی: ۱/۱۶).۲. (زیستشناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد.۳. مقام.۴. کلاسه.
-
طغرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] toqrā ۱. چند خط منحنی تودرتو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده میشود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش میکنند. در قدیم بر سر نامهها و فرمانها مینگاشتند: ◻︎ به طاق آن دو ابروی خمیده / مثالی را دو طغرا برکشیده (نظامی۲: ۲۹۰).۲....