کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برونرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بیرون، مقابلِ درون] borun = بیرون
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
حکم رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hokmrāni حکومت؛ فرمانروایی.
-
غرض رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qarazrāni به کار بردن غرض؛ غرضورزی.
-
زبان رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] zabānrāni سخنگویی؛ سخنرانی: ◻︎ این چه زبان واین چه زبانرانی است / گفته و ناگفته پشیمانی است (نظامی۱۳: ۶).
-
ملک رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkrāni سلطنت؛ پادشاهی.
-
شهوت رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] šahvatrāni ۱. شهوتپرستی.۲. جماع کردن بسیار.
-
برون بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) borunbar پوستی که روی میوه را میپوشاند.
-
برون سرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بیرونسرا› [قدیمی] borunsarā ویژگی پول قلبی که در خارج از ضرابخانه سکه میزدند.
-
برون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونسو› [قدیمی] borunsu طرف بیرون چیزی؛ جهت خارجی چیزی.
-
برون شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] borunšo[w] راه بیرون شدن؛ محل خروج.