کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برومند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bo(a)rumand ۱. بالغ؛ رشید: جوان برومند.۲. بارور؛ باثمر؛ میوهدار؛ میودهدهنده: درخت برومند.۳. [قدیمی] خرم؛ شاداب: زمین برومند.۳. [قدیمی] کامیاب؛ برخوردار: شاه برومند.
-
برومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ آبرومند] [قدیمی] bo(a)rumand آبرودار؛ باآبرو.
-
جستوجو در متن
-
برومندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bo(a)rumandi برومند بودن.برون〈 برون تو: (حرف اضافه + ضمیر) [قدیمی]
-
مند
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [پهلوی: omad, mand] mand صاحب؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ارجمند، خردمند، دردمند. Δ در بعضی ترکیبات واو هم افزوده میشود مثل: برومند، تنومند، دانشومند.