کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برهنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: brahnak] bera(e)hne کسی که لباس بر تن ندارد؛ لخت؛ عریان؛ ناپوشیده؛ ورت؛ تهک؛ لاج؛ غوشت.
-
جستوجو در متن
-
لچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لوچ› [قدیمی] loč برهنه؛ لخت.
-
معری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معرّیٰ] [قدیمی] mo'arrā برهنه؛ ناپوشیده.
-
عریان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'oryān برهنه؛ لخت.
-
تعری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'arri برهنه شدن؛ لباس از تن درآوردن.
-
منکشف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monkašef برهنه؛ آشکار؛ هویدا.
-
حافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عربی] [قدیمی] hāfi کسی که بی کفش راه میرود؛ پابرهنه؛ برهنهپای.
-
عاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āri ۱. برهنه؛ لخت.۲. بیبهره؛ بدونِ.
-
پتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pati ۱. تهی؛ خالی.۲. برهنه؛ لخت.
-
رت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹روت› [قدیمی] ro(a)t ۱. برهنه؛ لخت؛ عریان.۲. تهی؛ خالی.
-
لخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] loxt برهنه؛ عریان.〈 لخت شدن: (مصدر لازم) [عامیانه]〈 لخت کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. لباسهای کسی را از تنش درآوردن؛ برهنه کردن.۲. [مجاز] غارت کردن اموال کسی.
-
انکشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enkešāf ۱. آشکار شدن؛ پدیدار شدن.۲. کشف کردن.۳. [قدیمی] برهنه شدن.
-
اوروت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اروت، روت، اورود، رود› [قدیمی] 'o(u)rot رت؛ برهنه؛ عریان؛ لخت.〈 اوروت کردن: [قدیمی] پر کندن مرغ کشته.
-
لاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāj ۱. برهنه؛ لخت؛ عریان؛ لچولوت.۲. (اسم) سگ ماده.