کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اگره انجین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ogr[']anjin کاردی که با آن خمیر آش را میبرند.
-
آستری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آستر) 'āstari ویژگی آنچه به عنوان آستر به کار میبَرند.
-
شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوگاه› [قدیمی] šabgāh جایی که گوسفندان هنگام شب در آن بهسر میبرند.
-
برانکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brancard] berānkār تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن میخوابانند و از جایی به جای دیگر میبرند.
-
کعب الغزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹کعب غزال› [قدیمی] ka'bolqazāl نوعی حلوا که آن را به شکل جای پای آهو میبرند.
-
شب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šabxāne خانهای که شبها درویشان در آن به سر میبرند.
-
برسم چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) barsamčin در آیین زردشتی کارد مخصوصی که با آن برسم از درخت میبُرند.
-
ماست با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماستوا، ماستاوه، ماستینه› [قدیمی] māstbā آشی که در پختن آن ماست به کار میبرند؛ آش ماست.
-
غوبنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غزنک› (زیستشناسی) [قدیمی] qubenak گیاهی که آن را مانند اشنان در شستن جامه به کار میبرند.
-
قراول خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] [منسوخ] qarāvolxāne پاسدارخانه؛ پاسگاه؛ محلی که عدهای قراول در آنجا بهسر برند.
-
قشلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مقابلِ ییلاق] qešlāq سرزمین گرمی که مردم چادرنشین زمستانها در آنجا به سر میبرند؛ گرمسیر.
-
شرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šarak آنچه برای صید پرندگان به کار میبرند؛ دام صیاد.
-
دخانیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دخانیّات، جمعِ دخانیَّة] doxāniy[y]āt انواع توتون و تنباکو که برای دود کردن به کار میبرند.
-
خوانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خوان] xānče طبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی، یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرند.
-
سربازخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarbāzxāne محلی متعلق به ارتش که سربازان در آنجا به سر میبرند.