کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنج کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنج کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) berenjkāri کاشتن برنج؛ عمل نشا کردن برنج؛ شالیکاری.
-
واژههای مشابه
-
برنج زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برنجار، گرنجار› berenjzār زمینی که در آن برنج کاشته باشند؛ کشتزار برنج؛ شالیزار.
-
جستوجو در متن
-
شلتوک کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (کشاورزی) šaltukkāri کاشتن برنج؛ برنجکاری؛ زراعت برنج.
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...