کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به برنج۱) berenji تهیهشده از برنج: شیرینی برنجی.
-
برنجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به برنج۲) ‹برنجین› berenji تهیهشده از برنج: ظرف برنجی.
-
جستوجو در متن
-
کر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cor] (موسیقی) kor ساز بادی برنجی پیچدرپیچ شبیه شیپور که دارای پیستون است.
-
کفشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kafšir ۱. بوره؛ تنکار؛ ارزیز؛ قلعی.۲. ظرف مسی یا برنجی شکسته که لحیم شده باشد.
-
سنج
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: sanj (اسم) (موسیقی) [قدیمی] senj از آلات موسیقی و آن دو صفحۀ برنجی مدور و محدب است که با دست بر هم کوبیده میشود. در ارکسترهای سمفونیک یکی از سازهای کوبی اصلی است و به طریقههای مختلف نواخته میشود.
-
شلتوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چلتوک› (زیستشناسی) šaltuk برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند؛ برنج نکوبیدهای که دارای پوستۀ نازک گندمیرنگ است؛ شالی.
-
چرخی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چرخ) čarxi ۱. گِرد؛ مانند چرخ.۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای...