کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: apurnāy, apurnāk، مقابلِ پیر] ‹برناه، برناک› bornā جوان.
-
جستوجو در متن
-
برناک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bornāk = برنا
-
شاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: شابّ، جمع: شَباب و شُبّان] [قدیمی] šāb[b] جوان؛ برنا.
-
ورنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: apurnāy, apurnāk] [قدیمی] vornā برنا؛ جوان.
-
زر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zar سفیدموی؛ زال: ◻︎ همی نوبهار آید و تیرماه / جهان گاه برنا بُوَد گاه زر (دقیقی: ۱۰۲).
-
جوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: ĵuvān، مقابلِ پیر] javān ۱. آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد؛ بُرنا.۲. [مجاز] کمتجربه.۳. [قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان.
-
شپاشاپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹شپشاب، شپشپ› šapāšāp صدای برخورد پیاپی چیزی به چیز دیگر، مخصوصاً برخورد تیر با جایی: ◻︎ برآمد ز ناورد برنا و پیر / شپاشاپ پیکان فشافاش تیر (هاتفی: مجمعالفرس: شپاشاپ).
-
پیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیرسر› [قدیمی] piresar ۱. پیر؛ سالخورده.۲. سپیدموی: ◻︎ پدر پیرهسر بود و برنا دلیر / ببسته میان را به کردار شیر (فردوسی۲: ۷۲۶).
-
دانا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dānāk، مقابلِ نادان] dānā داننده؛ آگاه؛ عالم: ◻︎ توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد / ز دانش دل پیر برنا بُوَد (فردوسی: ۱/۴)، ◻︎ چو دانا تو را دشمن جان بُوَد / بِه از دوستمردی که نادان بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰).
-
دجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] dajjāl ۱. شخص کذابی که میگویند در آخرالزمان پیش از مهدی موعود پیدا میشود و بسیاری از مردم فریب میخورند و دور او جمع میشوند: ◻︎ دویدند بر طبل کآمد نفیر / چو بر طبل دجال برنا و پیر (نظامی۶: ۱۱۳۲).۲. (صفت) [مجاز] کذاب؛ بسیار دروغگو و ف...