کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برزگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹برزکار، برزهکار، ورزکار، برزهگر، برزیگر، ورزگر، ورزیگر› barz[e]gar کشاورز؛ زارع.
-
جستوجو در متن
-
برزکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] barzkār = برزگر
-
برزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) barzegar = برزگر
-
برزیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] barzigar = برزگر
-
بزرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bazrkār = برزگر
-
ورزگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] varzgār = برزگر
-
ورزگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] varzgar = برزگر
-
گیاه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] giyāhkār زارع؛ برزگر.
-
فلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] fallāh کشاورز؛ برزگر.
-
بازیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bāzyār کارگر کشاورزی؛ برزگر؛ زارع.
-
حارث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: حُرّاث] [قدیمی] hāres زراعتکننده؛ برزگر؛ کشاورز.
-
حراث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] harrās زارع؛ کشاورز؛ برزگر.
-
زارع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: زُرّاع] zāre' زراعتکننده؛ کشتکار؛ کشاورز؛ برزگر.
-
شومیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمیز، شومز، شومیر، شوریز› [قدیمی] šumiz ۱. شیار؛ شخم.۲. کشتکار؛ برزگر.