کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برداشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برداشت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ برداشتن، اسم مصدر) bardāšt ۱. استنباط.۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول.۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.۵. تحمل؛ شکیبایی.
-
جستوجو در متن
-
مغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مغلّ] [قدیمی] moqel[l] غلهدهنده؛ جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود.
-
حق التولیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقّالتَّولیَّة] haqqotto[w]liye مبلغی که متولی موقوفهای از درآمد آن برداشت میکند.
-
پشتواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشتوار، پشتباره، پشتاره› [قدیمی] poštvāre باری که بتوان آن را به پشت برداشت؛ پشته؛ کولهبار.
-
پی آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pey(')āb چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.
-
برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bardāštan ۱. [مقابلِ گذاشتن] چیزی را با دست بلند کردن؛ برگرفتن.۲. [عامیانه، مجاز] تصرف کردن؛ صاحب شدن: زمینهای خوب را خودشان برداشتند.۳. (مصدر لازم) دچار حالت یا کیفیتی شدن: کوزه شکاف برداشت.۴. چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن: نسخه ب...
-
اسکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوره، سکوره، سکره، اسکرجه، سکرجه› [قدیمی] 'oskor[r]e کاسۀ سفالی؛ جام آبخوری؛ نوعی پیمانه: ◻︎ بحر را پیمود هیچ اسکرهای؟ / شیر را برداشت هرگز برهای؟ (مولوی: ۸۴۴).
-
کش کشان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kaškašān, keškešān در حالت کشیدن؛ کشانکشان: ◻︎ کشکشانش آوریدند آن طرف / او فغان برداشت در تشنیع و تَف (مولوی: ۴۵۸).
-
تقاوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāvi پیشپرداخت دادن به کارگر یا کشاورز؛ پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد.
-
پشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pošte ۱. باری که آن را به پشت بتوان برداشت؛ پشتواره؛ کولهبار.۲.تل؛ تپه.۳. فاصلۀ میان دو چاه؛ قنات.
-
تاتلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāteli سفره؛ دستارخوان: ◻︎ چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخجنید: لغتنامه: تاتلی).
-
ادراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'edrāk ۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
-
فرفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ferfer, farfar ۱. صدایی که هنگام عطسه کردن یا غذا خوردن و مانند آن شنیده میشود.۲. (قید) بهتندی: ◻︎ برداشت کِلک و کاغذ و فرفر فرونوشت / برفور این قصیدۀ مطبوع آبدار (انوری: ۱۶۰).
-
فروداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] forudāšt ۱. تقصیر؛ کوتاهی.۲. (اسم) (موسیقی) قسمت آخر یک اجرا که برای حسن ختام میباشد: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳).