کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بربط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بربط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از یونانی] (موسیقی) barbat از آلات موسیقی شبیه تار با کاسهای بزرگتر و دستهای کوتاهتر؛ عود.
-
واژههای مشابه
-
بربط نواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] (موسیقی) barbatnavāz بربطزن؛ نوازندۀ بربط.
-
جستوجو در متن
-
رودجامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rudjāme ساز؛ ساز زهی؛ تار؛ بربط.
-
فله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پله› [قدیمی] fa(o)l[l]e = آغوز: ◻︎ نوآیینمطربان داریم و بربطهای گوینده / مساعدساقیان داریم و ساعدهای چون فلّه (منوچهری: ۲۱۳).
-
شهرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šahrud = شاهرود: ◻︎ بکرده راست با مزمار شهرود / بکرده راست با بربط ربابا (منوچهری: ۲۱۲).
-
طنطنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طنطنَة] tantane ۱. آوازه.۲. (اسم مصدر) جلالوشکوه؛ کرّوفرّ: ◻︎ گرگ بیچاره اگرچه گرسنهست / متهم باشد که او در طنطنهست (مولوی: ۲۹۳).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صدا کردن پشه، تشت، زنگ، و مانند آن.۴. [قدیمی] صدای تار و تنبور.۵. [قدیمی] بانگ رود،...
-
آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhang] ‹آهنج› 'āhang ۱. قصد؛ عزم؛ اراده؛ عزیمت: ◻︎ چو آهنگ رفتن کند جان پا ک / چه بر تخت مردن چه بر روی خا ک (سعدی: ۵۹).۲. روش.۳. (موسیقی) آواز؛ لحن؛ نوا؛ آوا.۴. (موسیقی) آواز موزون؛ قطعۀ موسیقی: ◻︎ چو آهنگ بربط بُوَد مستقیم / کی از...
-
عود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ud ۱. چوبی خوشبو و قهوهایرنگ که هنگام سوختن بوی خوش میپراکند.۲. (زیستشناسی) =〈 عود هندی۳. (موسیقی) = بربط〈 عود هندی: (زیستشناسی) درختی با چوب قهوهایرنگ که هنگام سوختن بوی خوش میپراکند و معمولاً در هند و هندوچین می...
-
فراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frāč] ‹افراز› farāz ۱. بالا.۲. بلندی.۳. [مقابلِ نشیب] سربالایی: ◻︎ آرزومند کعبه را شرط است / که تحمل کند نشیب و فراز (سعدی۲: ۴۵۸).۴. [قدیمی] جمع؛ فراهم.۵. [قدیمی] کنار.۶. [قدیمی] نزدیک.۷. (بن مضارع فراختن و فراشتن و فرازیدن) = افراشتن...
-
نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نهیدن› na(e)hādan ۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشیدن؛ ریختن.۸. [قدیمی] ترتیب دادن؛ برپا کردن.۹. [قدیمی] تسلیم...