کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برامدگی یا گره گیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] batu ۱. قیف.۲. گره چوب یا ساقۀ گیاه.۳. دستۀ هاون.۴. هاون سنگی؛ سنگی که در آن دارو را میسایند.
-
گره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grah] ‹گری› gereh ۱. پیچیدگی و بههمبستگی در نخ و ریسمان یا چوب و شاخۀ درخت یا چیز دیگر.۲. بند؛ پیوند.۳. [مجاز] کار مشکل.۴. [قدیمی، مجاز] چین و شکن زلف.۵. [قدیمی] مقیاس طول، معادل یکشانزدهم ذرع.〈 گره بستن: (مصدر متعدی)۱. گره در چ...
-
سرگره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sargereh گره یا دانهای که بر سر تسبیح ببندند.
-
یارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: yard] yārd مقیاس طول برای پارچه در انگلستان و امریکای شمالی، معادل ۳۶ اینچ یا ۹۲ سانتیمتر یا ۱۴ گره.
-
چوب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čubgaz چوبی باریک به اندازۀ نیمگز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع میکنند.
-
دروگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) dero[w]gar کسی که گندم یا جو یا گیاه دیگر را با داس درو کند؛ دروکننده.
-
پرپشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porpošt ویژگی گیاه یا مویی که بسیار نزدیکبههم روییده باشد؛ انبوه.
-
پرگل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porgol گیاه یا درخت که گُل بسیار داشته باشد: باغ پُرگُل، درخت پُرگُل.
-
روپوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rupust قشر خارجی پوست؛ سطح خارجی پوست جانوران یا اندام گیاه؛ اپیدرم.
-
رسخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rasx انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد؛ تناسخ.
-
ورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وریس› [قدیمی] vors ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته میشود.
-
بذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُذُور] (کشاورزی) bazr بعضی از اندامهای گیاهی مانندِ تخم، غده، یا پیاز که گیاه جدیدی از آن میروید؛ تخم؛ دانه.
-
غوشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qušane ۱. نوعی قارچ یا سماروغ.۲. = غوبنک۳. گیاه خشک.۴. خوشۀ خشکیده؛ خوشه؛ خویشه.
-
حفریات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حفریّات، جمعِ حفریَّة] hafriy[y]āt کاوشهایی در زمین برای کشف آثاری از انسان، حیوان، یا گیاه.
-
نضارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نضارة] [قدیمی] nazārat ۱. تروتازه و شاداب شدن.۲. شادابی و خرمی گیاه یا درخت.