کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برامدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
واژههای همآوا
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
جستوجو در متن
-
طلوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tolu' ١. برآمدن خورشید یا ستاره.٢. برآمدن؛ ظاهر شدن؛ سر زدن.
-
صدد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sadad قصد.〈 در صدد بودن (برآمدن): قصد داشتن.
-
اصعاد
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'es'ād صعود کردن؛ بالا برآمدن؛ بالا رفتن.
-
شروق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] soruq برآمدن آفتاب؛ طلوع کردن.
-
ضحوةالنهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zahvatonnahār زمان پس از برآمدن آفتاب.
-
عروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'oruj بالا رفتن؛ به بلندی برآمدن؛ به بالا برشدن.
-
ورآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] var[']āmadan ۱. برآمدن؛ بالا آمدن.۲. کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود.
-
وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: vazītan] ‹بزیدن› vazidan حرکت کردن باد یا نسیم؛ برآمدن باد.
-
اعلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اعلاء] 'e'lā ۱. بلند گردانیدن؛ بالا بردن.۲. بر جای بلند برآمدن.
-
بزوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] bozuq ۱. تافتن؛ تابیدن؛ تابان شدن.۲. برآمدن آفتاب.
-
تطلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatallob پیاپی جستن؛ برای بهدست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن.