کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] barrāq ۱. برقدار؛ درخشان؛ تابان.۲. بسیاردرخشنده.
-
براق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] borāq ۱. در روایات اسلامی، اسبی بالدار با صورتی مانند انسان که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.۲. [مجاز] اسب تندرو.
-
جستوجو در متن
-
آهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آهر› 'āhār مادهای مرکب از نشاسته، کتیرا، و مانند آن که به پارچه یا کاغذ میزنند تا محکم، سفت و براق شود.
-
آنتراسیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: anthracite] (زمینشناسی) 'ānt[e]rāsit نوعی زغالسنگ سیاه، براق، سبک با ۹۳ تا ۹۵ درصد کربن که بهترین مادۀ قابل احتراق در کوره و بخاری است.
-
ماگنولیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: magnolia] ‹مانیولیا، مانولیا› (زیستشناسی) māgnoliyā ۱. گیاهی همیشهسبز با برگهای پهن و براق و گلهای زیبا و معطر بهرنگ زرد یا ارغوانی.۲. گلهای این گیاه.
-
ورنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: verni] verni محلول روغنی که بر روی سطوح کفش، کیف، و مانند آن مالیده میشود و در مجاورت هوا، لایهای سخت و براق را تشکیل میدهد.
-
برلیان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از فرانسوی: brillant] bereliyān ۱. درخشان؛ درخشنده؛ براق.۲. شفاف.۳. (اسم) الماس بیرنگ و شفاف؛ الماس درشت و گرانبها که برای درخشش بیشتر آن را تراش دادهاند.
-
کروم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chrome] ‹کرم› (شیمی) korom عنصر فلزی جامد، نقرهایرنگ، براق، و بسیارسخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمیدهد و در ساخت برخی آلیاژها و آبکاری فلزها به کار میرود.
-
چشمیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جشمیزج، تشمیزک، تشمیزج› (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šmizak دانهای سیاه و براق که برای معالجۀ چشمدرد به کار میرفته. چشمک؛ چشام؛ چشوم؛ چشخام؛ چاکشو؛ چاکشی؛ خاکشو؛ چاکسی؛ چشملان؛ تشن؛ حسبالسودان.
-
اسیدبوریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide borique] (شیمی) 'asidborik جسمی جامد، سفید، بیبو، و براق به شکل گرد با پوستههای ریز که از ترکیب بورات دوسدیم با محلول اسید کلریدریک بهدست میآید و برای ضدعفونی کردن بهکار میرود؛ جوهر بوره.
-
اورانیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: uranium] (شیمی) 'o(u)rāniyom عنصری فلزی، براق، خاکستری، و نسبتاً گرم، دارای تشعشعات رادیواکتیو که بیشتر بهصورت اکسید اورانیوم همراه سنگ معدن سرب یافت میشود و با شکافت هستۀ آن انرژی اتمی به وجود میآید.
-
تلور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tellure] (شیمی) telur عنصری غیر فلز، جامد، براق، نقرهفام، و سخت با خواص شبیه گوگرد که در ۴۲۰ درجه حرارت ذوب میشود و در رنگی کردن شیشهها و سرامیکها و در ساخت آلیاژها کاربرد دارد؛ تلوریوم.
-
زغال سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) zoqālsang جسم سیاه و براق شبیه زغال چوب و کربنداری که از بقایای درختانی که قرنهای متمادی در اعماق زمین ماندهاند تشکیل گردیده و به عنوان سوخت در کارخانهها به کار میرود؛ زغال معدنی؛ حجر موسی.
-
ورشو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [لهستانی] ‹ورشاو› varšo[w] آلیاژی مرکب از ۵۵ درصد مس، ۲۵ درصد روی و ۲۰ درصد نیکل، شبیه نقره، براق و فاسدنشدنی که برای ساختن سماور، قاشق، چنگال، و ادوات دیگر به کار میرود؛ نقرۀ آلمانی.