کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برارد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خنبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خمبره› [قدیمی] xombare = خمره: ◻︎ خنبرۀ نیمه برآرد خروش / لیک چو پر گردد، گردد خموش (نظامی۱: ۹۴).
-
میروک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] miruk مورک؛ مور؛ مورچه: ◻︎ چو میروک را بال گردد هزار / برآرد پَر از گردش روزگار (عنصری: ۳۵۵).
-
کلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kalāt ۱. قلعه: ◻︎ تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی: ۹۵).۲. ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد.
-
جفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جفاء] jofā ۱. هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد؛ بیهوده.۲. باطل.۳. خاروخاشاک.۴. کف آب.۵. غش: ◻︎ بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی: ۴۴).
-
دژخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: dušxēm] ‹دژخم، دژخی، دشخیم› de(o)žxim ۱. جلاد؛ میرغضب: ◻︎ به دژخیم فرمود تا تیغ تیز / برآرد کُند تَنْش را ریزریز (فردوسی: ۲/۶۱) ◻︎ پس به دژخیم، خونیان دادم / سوی زندان خود فرستادم (نظامی۴: ۷۲۸).۲. [قدیمی] بدخو؛ بدخلق؛ زشتخو؛ بدن...
-
ستاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استاک، استاخ، ستاخ› [قدیمی] setāk ۱. شاخهای که از بغل شاخۀ دیگر بروید؛ شاخۀ نورسته.۲. شاخۀ راست درخت: ◻︎ بار دیگر بر ستاک گلبن بیبرگوبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی: ۲۳).
-
صدبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sadbarg ۱. گلی که گلبرگهای بسیار داشته باشد: ◻︎ که تواند که دهد میوۀ الوان از چوب / یا که داند که برآرد گل صدبرگ از خار (سعدی۲: ۶۴۶).۲. گل سرخ.۳. گل گلاب.۴. گل زرد پربرگ.
-
مارافسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹مارافسای، مارافسان، مارفسا، مارفسای› [قدیمی] mār[']afsā ۱. = مارگیر: ◻︎ گر حسودت بسیست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری: ۴۵۰)، ◻︎ ور برآرد به مثل مار بهافسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری: ۴۴۵).۲. (اسم) ...
-
خله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xale ۱. هرچیز نوکتیز که میخلد و به جایی فرومیرود، مانندِ سیخ، خار، و سوزن: ◻︎ آدمیان را سخنی بس بُوَد / گاو بود کش خله در پس بُوَد (امیرخسرو۱: ۱۲۵).۲. درد ناگهانی.۳. بانگ و فریاد؛ هیاهو؛ غوغا؛ سروصدا: ◻︎ برآید یکی باد با زلزله / ز گی...
-
پروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvā ۱. بیم؛ ترس.۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ...
-
دادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dātār] [قدیمی] dādār ۱. داددهنده؛ دادگر؛ عادل.۲. بخشاینده.۳. آفریننده؛ آفریدگار: ◻︎ جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدانِ دادار دست (سعدی۱: ۱۷۹).۴. (اسم) یکی از نامها و صفات باریتعالی: ◻︎ هرآنکس که داند که دادار هست ...