کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برادری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برادری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) barādari برادر بودن.
-
جستوجو در متن
-
برادرخوانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) barādarxānde پسر یا مردی که دیگری او را به برادری برگزیده و با او صیغۀ برادری خوانده باشد.
-
مؤاخات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مؤاخاة] [قدیمی] mo'āxāt ۱. دوستی.۲. برادرخوانده شدن؛ برادری.
-
مؤاخات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مؤاخاة] [قدیمی] mo'āxāt ۱. دوست و برادر شدن.۲. دوستی و برادری.
-
اخوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اخوّة] 'oxovvat ۱. برادر بودن؛ برادری.۲. دوستی برادرانه؛ دوستی خالص.
-
برادراندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برادندر› [قدیمی] barādar[']andar برادری که با خواهر یا برادر دیگر خود از یک پدر و مادر نباشد و از پدر یا مادر دیگر باشد.
-
نابرادری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nābarādari برادری که با خواهر یا برادر دیگر خود از یک پدر، مادر، یا پدر و مادر نباشد.
-
برادرانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) barādarāne ۱. مانند برادر؛ بهطور برادری.۲. (صفت) [مجاز] محبتآمیز؛ از روی شفقت: نصیحت برادرانه.