کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: براءة] (بانکداری) barāt نوشتهای که بهموجب آن دریافت یا پرداخت پولی را به دیگری واگذار میکنند.
-
واژههای مشابه
-
برات کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (بانکداری) barātkeš کسی که برات مینویسد و به کسی دستور میدهد که پولی را به شخص دیگری بدهد.
-
برات گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (بانکداری) barātgir کسی که برات را برای او میفرستند که پول آن را بدهد.
-
جستوجو در متن
-
محال علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مُحالٌعلَیه] (حقوق) [قدیمی] mo(a)hālon'ala(e)yh طرف حواله؛ براتگیر.
-
پروتست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [انگلیسی: protest] po(e)rotest ۱. اعتراض.۲. پرخاش.۳. (بانکداری) اعتراض نسبت به نکول برات یا تٲخیر پرداخت وجه سفته و برات؛ واخواست.
-
تنخواه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tanxāhdār ۱. کسی که برات و حواله در دست دارد.۲. آنکه مستمری و مواجب میگیرد.
-
صک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صکّ، معرب، مٲخوذ از فارسی: چَک] sak[k] [قدیمی]۱. برات؛ چک.۲. قباله.
-
محیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohil ۱. (حقوق) حوالهدهنده؛ براتکش.۲. چارهکننده.۳. حیلهگر.
-
نکول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nokul ۱. (اقتصاد، بانکداری) خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.۲. [قدیمی] برگشتن و روگرداندن از چیزی.۳. [قدیمی] خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن.۴. [قدیمی] ترسیدن و رو برگرداندن از دشمن.
-
حواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حوالَة] havāle ۱. آنچه به کسی واگذار میشود یا به عهدۀ کسی محول میگردد.۲. پول یا جنسی که به موجب نوشتهای به کسی واگذار میشود تا از فرد دیگری بگیرد؛ برات.〈حواله دادن: (مصدر متعدی)۱. پرداخت پول یا جنسی را بهعهدۀ کسی گذاشتن.۲. نوشت...
-
تنزیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tanzil ۱. سود؛ بهره.۲. [مجاز] = قرآن۳. (اسم مصدر) پرداخت وجه برات یا سفته قبل از سررسید آن و کسر مبلغی از آن به عنوان سود.۴. (اسم مصدر) فروفرستادن.۵. (اسم مصدر) پایین آوردن.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] وحی.
-
شب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: šap] šab از غروب تا طلوع آفتاب که هوا تاریک است؛ فاصلۀ میان غروب خورشید تا سپیدۀ صبح: ◻︎ همیراند چون باد لشکر به راه / به رخشندهروز و شبان سیاه (فردوسی: ۸/۲۱۴).〈 شب برات: شب پانزدهم شعبان؛ شب چک.〈 شب چک: [قدیمی] = &la...
-
شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāx] šāx ۱. (زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید.۲. (زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید.۳. [قدیمی] چاک.۴. [قدیمی، مجاز] پاره؛ حصه؛ قطعه.۵. [قدیمی] ظرفی که در آن ش...