کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']āvardan ۱. بلند کردن؛ بالا بردن؛ بالا آوردن؛ افراختن.۲. روا کردن.۳. پذیرفتن و انجام دادن.۴. پروردن.
-
جستوجو در متن
-
اسعاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'es'āf ۱. برآوردن؛ روا کردن؛ برآوردن حاجت.۲. کارگشایی کردن؛ یاری کردن.
-
تقویض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqviz چوبها و طنابهای بنا را برآوردن.
-
تنجیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanjiz روا کردن؛ برآوردن حاجت.
-
غرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qarangidan غرنگ کردن؛ ناله برآوردن.
-
تزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹تریدن› [قدیمی] tazidan ۱. بیرون کشیدن؛ بیرون آوردن.۲. برآوردن.
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهیختن، آهختن، یاختن، اختن› [قدیمی] 'āxtan برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
برهیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barhixtan ۱. برکشیدن؛ برآوردن.۲. ادب کردن؛ تربیت کردن.
-
زفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zafir خارج شدن هوا از ریه؛ دم برآوردن؛ خارج کردن نفس؛ بازدم.
-
انجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enjāh ۱. برآوردن حاجت.۲. برآمدن حاجت؛ روا شدن حاجت.۳. پیروزمند شدن.
-
اجابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجابة] 'ejābat ۱. جواب دادن؛ پاسخ دادن.۲. قبول کردن.۳. پذیرفتن خواهش؛ برآوردن حاجت.
-
پرهیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: pahrēxtan, parextan] ‹پرهختن، برهیختن› [قدیمی] parhixtan ۱. پرهیزیدن؛ پرهیز کردن.۲. ادب کردن؛ تربیت کردن.۳. برآوردن؛ برکشیدن.
-
غریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) qorridan آواز ترسناک و مهیب برآوردن: ◻︎ به غول سیه بانگ برزد خروس / درآمد به غریدن آواز کوس (نظامی۵: ۷۹۳).
-
مرزبندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) marzbandi ۱. تعیین کردن مرز.۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.