کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآمدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برجستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) barjeastegi برآمدگی؛ بالاآمدگی؛ بلندی.
-
قوزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ غوز] (زیستشناسی) quzak برآمدگی استخوان مچ پا.
-
مخرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخارم] [قدیمی] maxrem برآمدگی کوه؛ دماغة کوه.
-
آماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آماز، آماه› (پزشکی) 'āmās ۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم.۲. برآمدگی غیرعادی.
-
کوهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ku(o[w])hān ۱. برآمدگی پشت شتر که از پیه و چربی انباشته شده.۲. برآمدگی روی شانۀ گاو.
-
حدبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدبَة] [قدیمی] hadabe ۱. گوژ؛ برآمدگی؛ برجستگی در پشت.۲. برآمدگی در زمین.۳. کار دشوار.
-
آماسیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āmāsidegi حالت آماسیده؛ برآمدگی؛ پفکردگی.
-
پیش کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] piškuhe برآمدگی جلو زین اسب؛ قربوس.
-
قربوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قربوس، جمع: قَرابیس] qarbus کوهۀ زین؛ برآمدگی جلو و عقب زین؛ زینکوهه.
-
رگ برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) ragbarg برآمدگیهای باریک رگمانند در برگ درختان و گیاهها.
-
ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَورام] (پزشکی) [قدیمی] varam برآمدگی در بدن بهواسطۀ آسیب، صدمه، یا بیماری؛ آماس.
-
باغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باگره› [قدیمی] bāq[e]re ورم غده؛ برآمدگی کوچک در بدن؛ هریک از غدههای متورم زیر پوست.
-
بوغمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بوقمه› (طب قدیم) buqme ۱. برآمدگی در عضو بدن.۲. غده که در گردن یا زیر گلو پیدا شود.
-
زین کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زینکوه، زینکوده› [قدیمی] zinkuhe برآمدگی جلو و عقب زین اسب؛ کوهۀ زین؛ قربوس زین.
-
تپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tappe ۱. (زمینشناسی) برآمدگی کمارتفاع پوستۀ زمین.۲. هر چیز انباشتهشده بر روی هم.