کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] borqu = بوق: ◻︎ آه سحر از نایژۀ صبح برآمد / بیجان به هوا چون نفس از لولهٴ برغو (آذری: مجمعالفرس: برغو).
-
بومهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بومهین› [قدیمی] bum[a]han زلزله؛ زمینلرزه: ◻︎ برآمد یکی بومهن نیمشب / تو گفتی زمین دارد از لرزه تب (اسدی: ۲۹۹).
-
بون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bun = بن: ◻︎ موج کریمی برآمد از لب دریا / ریگ همه لاله گشت از سر تا بون (دقیقی: ۱۰۴).
-
گاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کاشتن› [قدیمی] gāštan گرداندن؛ برگردانیدن: ◻︎ عنان را بپیچید و برگاشت اسب/ برآمد ز لشکر یکی هایهوی (فردوسی: ۱/۱۴۳).
-
دیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dirande طولانی؛ دیرکننده؛ دیرپای: ◻︎ چو پاسی از شب دیرنده بگذشت / برآمد شعریان از کوه موصل (منوچهری: ۶۶).
-
غازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāze = سرخاب: ◻︎ بیغازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲: ۲۸۷).
-
پرخروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porxoruš پرغوغا؛ پرجنجال: ◻︎ همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴: ۱۳۹۱).
-
پرنیاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porniyāz بسیارنیازمند؛ محتاج: ◻︎ شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی: ۲/۴۱۲).
-
نابیوسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) ‹نابیوس› [قدیمی] nābiyusān ناگاه؛ ناگهان: ◻︎ برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی: ۱۷۰).
-
چکاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čakāv =چکاوک: ◻︎ چو خورشید بر زد سر از برج گاو / ز هامون برآمد خروش چکاو (فردوسی۲: ۱۳۱۹)
-
گاودم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] gāvdom بوق دراز شبیه دم گاو؛ نفیر؛ بوق: ◻︎ بزد نای زرین و رویینهخُم/ برآمد ز در نالهٴ گاودم (فردوسی: ۵/۲۶۸).
-
خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvarreh] ‹خوره› [قدیمی] xorre = فَرّه: ◻︎ خُره از رویشان افزونتر آمد / تو گویی کآفتاب آنجا برآمد (زراتشتبهرام: لغتنامه: خره).〈 خرۀ کیانی: [قدیمی] = فَرّه 〈 فرۀ ایزدی
-
پرخاش خر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] parxāšxar خریدار جنگ؛ جنگاور؛ جنگجو؛ دلیر؛ پرخاشجو: ◻︎ برآمد چکاچاک زخم تبر / خروش سواران پرخاشخر (فردوسی: ۵/۱۸۱).
-
پرمنش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pormaneš ۱. متکبر؛ خودپسند؛ مغرور.۲. پرخرد.۳. پرمایه و ارجمند: ◻︎ بیاموخت فرهنگ و شد پرمنش / برآمد از انگاره و سرزنش (فردوسی: ۵/۴۹۵ حاشیه).
-
پژولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pažulide ۱. پژمرده.۲. افسرده.۳. ‹ژولیده› درهمشده؛ پریشان؛ ژولیده: ◻︎ صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلفپژولیده و ناشستهروی (سنائی۲: ۵۱۴).