کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بد دل و حسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بد نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badnām رسوا؛ بیآبرو؛ کسی که به بدی معروف شده.
-
پرستک بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parastakbo(a)d در دورۀ ساسانی، بزرگترین خدمهها.
-
روان بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānbo(a)d ۱. صاحب روان؛ خداوند روح.۲. نفس کل.
-
جستوجو در متن
-
رشکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) ‹رشکن› [قدیمی] raškin ۱. باغیرت؛ غیور.۲. دارای رشک و حسد؛ حسود.
-
شاید
فرهنگ فارسی عمید
(قید) šāyad ممکن است؛ احتمال دارد؛ باشد که: ◻︎ غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل / شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد (حافظ: ۳۳۰). Δ در اصل فعل سوم شخص مفرد مضارع از مصدر شایستن است.
-
پلشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) palašt چرکآلود؛ پلید؛ آلوده؛ چرکین: ◻︎ با دل پاک مرا جامهٴ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی: ۶۲).
-
دل دوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delduz آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. Δ دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند میگویند.
-
دل خواسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] delxāste دلخواه؛ مطابق آرزو و خواهش دل.
-
پاک دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دلپاک› [مجاز] pākdel کسی که کینه، حسد، و گمان بد به دیگری نداشته باشد؛ آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد؛ پاکیزهدل؛ خوشقلب.
-
دل افروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] del[']afruz کسی یا چیزی که دل را شاد و روشن سازد؛ روشنکنندۀ دل.
-
دل خراش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delxarāš خراشندۀ دل؛ چیزی که دل را بیازارد؛ امری که انسان از آن رنجیده و اندوهگین شود.
-
دل دل کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه، مجاز] deldelkonān در حال تردید و دودلی؛ در حال اضطراب و تشویش و نگرانی.
-
دل انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] del[']angiz کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد.
-
دل شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delšekan دلشکننده؛ آنکه دل دیگری را بشکند و او را ناامید و آزرده سازد.