کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بد خو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بد نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badnām رسوا؛ بیآبرو؛ کسی که به بدی معروف شده.
-
پرستک بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parastakbo(a)d در دورۀ ساسانی، بزرگترین خدمهها.
-
روان بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ravānbo(a)d ۱. صاحب روان؛ خداوند روح.۲. نفس کل.
-
واژههای همآوا
-
بدخو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بدخوی› badxu ۱. بدخلق؛ تندخو.۲. بیادب؛ بدخیم.
-
جستوجو در متن
-
بدعادت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bad[']ādat آنکه به کاری یا چیزی بد، خو گرفته باشد.
-
پلیدزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] palidzabān آنکه به بد گفتن و دشنام دادن خو گرفته؛ بدزبان؛ ناسزاگو.