کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] badi' ۱. تازه؛ نو.۲. شگفت.۳. موجد و مبتدع؛ نوبیرونآورنده.۴. (اسم) (ادبی) علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت میدهد بحث میکند.
-
واژههای مشابه
-
بدیع الجمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] badioljamāl نیکورو؛ زیبا؛ خوبرو.
-
بدیع الزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] badi'oz[z]amān طرفۀ روزگار.
-
جستوجو در متن
-
بدیعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بدیعَة، جمع: بَدایع] [قدیمی] badi'e = بدیع
-
بدایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بدائع، جمعِ بَدیعَة] badāye' = بدیع
-
نغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naqz هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد؛ خوب؛ نیکو؛ لطیف؛ بدیع.
-
استبداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estebdā' چیزی را تازه و بدیع دانستن.
-
کنجک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konjak تازه؛ نو؛ بدیع؛ طرفه.
-
ابکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بِکر] [قدیمی] 'abkār ۱. = بِکر۲. (صفت) [مجاز] تازه؛ بدیع.
-
بکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَبکار] bekr ۱. تازه؛ جدید؛ بدیع.۲. باکره؛ دوشیزه.۳. (قید) [قدیمی] در حال دوشیزگی.
-
معنی آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (ادبی) [قدیمی] ma'niy[']āfarin شاعر یا نویسندهای که معانی بکر و بدیع در شعر یا نوشتۀ خود بیاورد.
-
سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] saj' ۱. سخن با قافیه گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] بانگ کبوتر.۳. [جمع: اَسجاع] (ادبی) در بدیع، آوردن کلمات همآهنگ.〈 سجع متوازن: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در آخر جملهها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد.&lang...
-
افتنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eftenān ۱. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر در ضمن شعر چند مضمون مختلف مانند تهنیت و تعزیت یا مدح و هجا بیاورد.۲. [قدیمی] سخن گوناگون آوردن.