کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدگوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدگوهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بدگهر› [قدیمی، مجاز] badgo[w]har بداصل؛ بدذات؛ بدنژاد.
-
جستوجو در متن
-
بدگوهری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) badgo[w]hari بدگوهر بودن.
-
بدذات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] badzāt بداصل؛ بدگوهر؛ بدسرشت.
-
دیونژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] divnežād ۱. آنکه از نژاد دیو باشد.۲. [مجاز] بداصل؛ بدگوهر.
-
بدنژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] badnežād ۱. بداصل؛ بدگوهر.۲. فرومایه.۳. آنکه نژاد اصیل نداشته باشد.
-
نانجیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] nānajib ۱. بداصل؛ بدگوهر؛ بدنژاد.۲. فرومایه؛ رذل.۳. بیعفت.