کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گیس بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیسوبریده› [عامیانه، مجاز] gisboride زن بدکاره.
-
قحبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قحبَة، جمع: قِحاب] qahbe زن بدکاره؛ روسپی.
-
راکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rākāre بدکاره؛ فاحشه؛ قحبه؛ روسپی.
-
روسپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: rōspīk] ‹روسفی› ruspi زن بدکار؛ بدکاره؛ فاحشه؛ خُشنی.
-
سوزمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) suzmāni ۱. بدکاره؛ روسپی.۲. [قدیمی] کولی.۳. [قدیمی] زن کولی.۴. [قدیمی] طایفهای از کولیان بیابانگرد.
-
چاله سیلابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی. فارسی] ‹چالسیلابی› čāleseylābi ۱. گودالی که بر اثر عبور سیل ایجاد شود.۲. (صفت نسبی، منسوب به چالهسیلاب، محلهای در جنوب تهران قدیم) [عامیانه، مجاز] ناپسند؛ زشت: فحشهای چالهسیلابی.۴. (اسم، صفت) [عامیانه، مجاز] زن بدکاره.