کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدون بهانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
بهانه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahāneju کسی که دنبال بهانه میگردد.
-
بهانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānegiri بهانه گرفتن؛ ایراد بیجا گرفتن.
-
بهانه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānesāzi بهانه ساختن؛ بهانهتراشی؛ عذر و بهانۀ نابهجا آوردن.
-
بهانه ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahānesāz بهانهتراش؛ آنکه برای کاری ناروا یا سرپیچی از کاری عذر و بهانه بیاورد.
-
بهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی:vahān] bahāne ۱. عذر؛ دستاویز؛ عذر بیجا.۲. ایراد و بازخواست بیجا.۳. [قدیمی] دلیل؛ سبب؛ علت.〈 بهانه آوردن: (مصدر لازم) برای سرپیچی از کاری عذر آوردن.
-
بهانه تراشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānetarāši عذر و بهانۀ نابهجا آوردن.
-
مستمسک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostamsak چیزی که به آن چنگ بزنند؛ بهانه؛ دستآویز.
-
بهانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahānegir ویژگی کسی که به هر کاری ایراد میگیرد و بیسبب بازخواست میکند.
-
عذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اعذار] 'ozr ۱. حجت و بهانهای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند.۲. بهانه.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] قاعدگی؛ حیض.〈 عذر آوردن: (مصدرلازم) بهانه آوردن؛ معذور خواستن.〈 عذر خواستن: (مصدر لازم) معذرت خواستن؛ درخواست ...
-
آتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: atout] 'āto ۱. در بازی ورق، ورق برنده.۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز؛ بهانه.
-
اعتلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'telāl ۱. علت داشتن؛ علیل شدن؛ بیمار شدن.۲. بهانه آوردن.
-
اعذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'zār ۱. عذر آوردن؛ بهانه کردن.۲. عذر خواستن.۳. ترساندن.
-
متعذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعذّر] mote(a)'azzer ۱. کسی که عذر و بهانه میآورد.۲. [قدیمی] دشوار.۳. [قدیمی] غیرممکن.
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoškriš ۱. زخم و جراحت خشک.۲. [مجاز] بهانه.۳. [مجاز] نیرنگ؛ فریب.۴. (پزشکی) = جرب