کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدهیکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بدریخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badrixt بدشکل؛ بدهیکل؛ زشتاندام.
-
بدقیافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] badqiyāfe ۱. بدشکل.۲. بدهیکل؛ بداندام.
-
کردنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردنگ، کردنگل، دنگل، دنگ› [قدیمی] kardang ۱. ابله؛ احمق؛ کودن.۲. بدهیکل.
-
ستنبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹استنبه، ستمبه، ستهم، ستهمه› [قدیمی] setambe ۱. تنومند؛ قویهیکل؛ درشت؛ ستبر.۲. زشت و بدهیکل: ◻︎ بگردیدی کاو پی سگ میرود / سخرۀ دیو ستنبه میشود (مولوی: ۵۷۵).۳. دیو.
-
غول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغوال و غیلان] qul ۱. موجود افسانهای بسیار بزرگجثه و بدهیکل.۲. جانور مهیب مانند دیو؛ هیکل بزرگ.〈 غول بیابان: = 〈 غول بیابانی〈 غول بیابانی:۱. غولی که گمان میرود در بیابان باشد: ◻︎ حذر از پیروی نفس که در راه خدای / ...