کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدمست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدمست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badmast کسی که به محض خوردن نوشابۀ الکلی شرارت و عربدهکشی کند.
-
جستوجو در متن
-
خراب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ آباد، جمع: خِرَب] xarāb ۱. ویران؛ مخروبه: ساختمان خراب.۲. فاقد حالت عادی: روحیهٴ خراب.۳. ازکارافتاده: دستگاه خراب.۴. گندیده؛ فاسد: میوۀ خراب.۵. آشفته: موی خراب.۶. [مجاز] بیرونق: بازار خراب.۷. [عامیانه، مجاز] بیمار؛ بدحال: حال خرا...
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] ‹پای› pā ۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین...