کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدقدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدقدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ خوشقدم] [عامیانه] badqadam کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود؛ شوم؛ سبزپا.
-
جستوجو در متن
-
خشک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xoškpey بدقدم؛ شوم.
-
پاسبز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزپا› [مجاز] pāsabz ۱. بدقدم.۲. دلال؛ میانجی.
-
سبزقدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabzqadam ۱. بدقدم؛ شوم؛ نامبارک.۲. بدبخت. * سبزپا.
-
سبزپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سپیدپا] ‹سبزپای، سبزپی› [قدیمی، مجاز] sabzpā بدقدم؛ شوم؛ نامبارک: ◻︎ نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخرو گه سبزپای است (امیرخسرو: مجمعالفرس: سبزپا).